✍✍
درانفرادی چشمان تو...
ای برانگیخته! برگزیده ! ای بَلَد جان ! فروریخته کاخ سنگینِ دل . ای لرزه انداز در مقدّرات مغرضانه!
رُسته از خاک حَسَنات!
هستی گرفته از حرارت حضور !
ای در مَطلَع نظر ؛ من سلول به سلولِ تن ؛ درانفرادی چشمان توأم ...
خود ؛ آویخته ام از بام های بندگی ات .
خود به نقد جان ستانده ام زنجیرو پای بند از شرم فروشان شهر شقاوت .
این منم اَعو ذُبا لعشق از سنگ آباد سِحر نامحرمان .
هرگزم مباد رهایی از مرز های مهربانی ات !
ای که سرشته اندنام و نگاه و نهاد تورا به تاروپود تبسم !
هرگز مباد از آیین توأم برگشت ، هرگزم مباد آتش آزادی ام در دشت. بگشای آغوش ، بشکن بلور فاصله ، بزن تازیانه برتک تک یاخته های تنم ، به نگاه ، مژگان ، چشم...
ای رفته به تبعید دل !
بندم مدار ازپای !
مگذارم بحال خویشتن !
بشارت رهایی ام مده در عیدگاه مومنان
که من در خوبترین نقطه ازجهان ، در مرزهای بایسته ی سُرایش تو ،در تنگنای معطّر تنت ، خود به دام خویشتن گره های کور زده ام ...!
#مهشیدمردمی
#اعلیحضرت عشق
- ۹۸/۰۵/۱۱