آثار ادبی مهشید مردمی

  • ۰
  • ۰

✍✍✍

اگرتونبودی بانو...


به خاطرتوبوده است،نیمی از جنگهای جهان .

ازسرخاطرخواهی توست، ثُلثی ازکشمکش های مردان.

دروصف روی توست اعمّ اشعار شورانگیزشاعران !

گرنباشی تو ، کجاست عشق،موسیقی،

ادبیات، ابیات !؟

اما  ازلحظه ی پرسش این سؤال ؛ دختراست یاپسر ؟!

 تو در قطاردیگری به ناکجا خواهی رفت...

تو که ناگریزند همگان ازخواستنت .

توکه بی سِحرِ سرانگشتانت خانه وخلوت به گور می ماند!

شهروندشماره ی دو ،جنسیت دوم ...

وگواهی وشهادتت به نیم تنزّل می یابد.

دربامداد پیدایش هم  حتی، یک برق چشم، یک درخشش نگاه، یک شعف،یک حس غرور و آب شدن قند دردل پدر؛ پیش ترند ازتو ، برادرانت...

تو هرگز به قدرخویشتن نه دیده می شوی ونه شنیده. 

تو صحنه آرای تمامی عرصه های حیات  ،  خود ، همواره وهمیشه درپسِ پرده ، تحت الحفظِ ترازوی افکارمَردانت خواهی بود !

تورا از ابتدا به پس رانده اند، نشانده اندت برکُرسی شایدها وبایدها  واگرها ومگرها وآنگاه که لنگ می زنی درسنگلاخ مصائب جهان، روی تُرش می کنندت به نادانی وبلاهت وضعیفه ات می نامند بی امان !

اگرنبودی تو درآیینه ی نگاه که می دیدند مردانگی شان را آن  اَبَر مخلوقان !؟

کجابالامی بردندصدا  ومزمزه  می کردندخدا گونگی رادر خاکدان بندگان؟

آری آری زیبنده نیست که دریک آتش سوزاند خشک وتر را اما ؛ تاریخ ،جغرافیا،اجتماع،فلسفه،الهیات، ادبیات،همه، همه ی معلومات ومعقولات وشواهدوقرائن براسارت نام تو  دربندهای به هم پیچیده ی جُمودوجهالت گواه وشهادت گویند.

براستیلای فردیّت،ارجحیّت نوع مرد برسرگذشت همواره ی زن معترفند.

برمظلومیّت موروثی تو  درسیاهچاله های غرور، تکبر، شهوت وشرارتِ جنس برتر که  هرگزنبوده است تردیدی درآن.

جهان را مردان به چرخ می اورند،تاریخ راآنان می نویسندوقوانین را.

آتشدان جنگها به جادوی ماجراجویی آنان روشن می شود وتوبرای انتظار،اشک،ازدست دادن خانه وخیمه وخُردوکلانِ عشیره ات درمیان مَهلکه ای.

برای آن که درصورت شکست ، اول غنیمتِ مغتنمِ به فنارفته باشی!

تو در  صد یک کمِ موارد ،  تنها  ؛ نظاره گری!

تاببُرّند وبدوزند و برتن ات کنند جامه ی نخواسته ات را .

ای ندیده طنّازی باد درخرمن گیسو ، تورابه نام پسرانت می شناسند وازپسرانت جز نام پدر نمی پرسند!

در مظلومیت تو تنها همین یک نکته بس که قریب به اتفاق دخترکانِ عالَم  در حسرت پسر زاده شدن یامذکّر دیده  شدن اند اما  مردانِ  سرزمینت ازنام تو جزبرای تحقیرو تخفیف وناسزا دربرابرهم بهره نمی برند و به هیچ بهایی حاضربه حتی دمی درنگ در احوالات جنس مؤنث نیستند!

آری اینچنین است  دختر طبیعت ! مادر مفاخر ! زیبای حزن انگیز !

واینک تو ،  چونان زمین بستری باش برای زایشِ تمامیِ اشاراتِ حیات.

بیافرین بهار !

برانگیزان عشق ازسنگواره های سرازیری وممات !

 هرگزت مباد افتادن به زیرپای ناپاکان.

تواگرزنسل زمینی ؛  ازوارثان آفرینش وحَشر ، پس در هنگامه ی بیدادوبردگی ، بگریز از شوره زارشنائت زمان !

 بالابرو ازارتفاعات توانستن ات!

 آتشفشانی شو گدازنده وتلخ وبسوزان وبشوی همه ی انچه ات سوخته وبه تباهی کشانده!

وامدارتواَند همه ی مدعیان جهان.

درخمِ خیالات خام نمان.

قدرِقامت رعنای نام خویش بدان!

بمان ! بمان ! بخوان ! بخوان!!

✍👤

#مهشید مردمی

#اعلیحضرت عشق

نظرات (۱)

سلام دوست عزیز

وبلاگ خوب و پر محتوایی دارید تبریک میگم

لطفا از مطالب ما هم دیدن کنید

با امید موفقیت برای شما

http://learnhtml5.blog.ir/

پاسخ:
سپاس ازتوجه شما

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی