آثار ادبی مهشید مردمی

۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

✍✍✍

نظر کرده ای ! نشان شده !
منتخب سراچه ی مصالح الهی
شمیم رحمانیت حضرت یار
می تراود از هر اشاره ات !
 آمده ای باهزار دلیلِ دُردانگی .
شبیه نیستی به هیچِ این دنیای دَنی.
تو  شاید تمام  باران های فصلی کویربوده ای
 یا خورشیدی که صبحی اگر برنمی آمد جهان را  زمهریر و ظلمت فرامی گرفت .
اما تو اکنون غنیمت وار در مَنظر جانی . ماهی ام  در مقابل !
 درمانی ودرد در سُویدای دل .
تورا شعر خواهم کرد !
خواهمت سرود  به تمامی زبانهای جهان.
چشم هایت غزل خواهندشد!
 دستهایت داستان !
عشق  زانو زده به احترامت
و مهر در پیشگاه تو 
جز سربه زیری اش چاره نیست !
تورا افسانه خواهم کرد!
چه اعتمادیست به یادمان های  زمان؟
 تو  سزاوار جاودانگی 
ماندن در حافظه ی عاشقانه های جهانی.
ای آبرو داده به ابیات !
خالی است جای بزرگ زادگان مُلک ادب که ازتو  طرحی نو در شاهکارهای سخن براندازند.
به صددفترت خواهم نوشت !
درشکست باد قلمم  بی وصف رویت!
ای عشق آیینِ  آسمانی هیأت ؛
میلادت مبارک !
میلادت مبارک...!

#مهشیدمردمی
#اعلیحضرت عشق

  • مهشید مردمی
  • ۰
  • ۰

قدقامت غدیر

✍✍✍

"قامت غدیر"  در ژنده پیراهنِ انکار مگر می گنجد؟
غدیر ؛ کتمان پذیراست مگر؟
ابر، باد ،ماه ، خورشیدوفلک درمیانه ی  میدان ،  مومنان به گِردخویش خوانده اند که ازکدامین سِرّ ، مُهرِ  ملاحظات بردارند؟
ابرِ واپسین حج ، بادِ وحی و ارادت ، ماهِ تمامِ علی و خورشید روی نبی ،
همه در میان ومهیا بودند تا پیامبر رفته ها رابازگرداند ودر انتظار واپس مانده ها بماند که چه بگوید؟
 پیمبر علی رابر بلندا بخواند و دستهایش را بالا ببردکه تنها بگوید این علی یارمن است؟!
ردای رفاقت من است برشانه های او؟
آی عالمیان بدانید وآگاه باشیدکه علی در حلقه ی خویشان و خوبان من است؟
حیدر رامگر وجه نیازی بودبه تعریف و معارفه ؟
نمی شناختند مگر حتی سنگلاخ های پایین دست حرا ، و مصائب شعب ابی طالب و شبهایی شبیه به لیلة المبیت  و هجمه های جاهلان پیش وپس ازهجرت ،  علی را؟
گم شده بودمگر از حافظه ی حجاز  حیدرانگی؟
خندق و اُحُد وبدر وهزار کارزاردیگر با زندگان ومردگانِ برجای مانده اش مگر رفته بود ، سروسینه و جان سوختن  اسدالله از اذهان شان؟
ازعلی ،  اعلی تر هم  بود مگر ازبرای آیین احمد؟
علی مگر محتاج معرفی بود؟
علی رامگر نمی شناختند  مؤمنان مدعی؟!
متعالی ترازعلی ومتجلی تر ،دراحرام بندان حج ولایت هم مگر یافت می شد کسی؟
تنهاعلی  تنهاعلی  تنهاعلی!
 دیگر چه باید می شد ، دیگرچه بایدمی کرد محمد(ص)که علی به سلامت، بی شکستن در خویشتن خویش،بی چاره جویی وفریاد در چاههای مدینه به ولایت مسلمین می رسید؟
محمد دیده بردنیا می بندد وعلی به عُزلتِ خانه پای می کشد! 
کونشانی ازمسلمانی؟
اسلام چگونه برمَصدراست بی اثری از خواسته ی  محمّد ؛  امامت علی؟
واینگونه است که آغازین زمزمه های بدعت وتفسیر به رأی ودم ازتوحید جاهلانه زدن ازبامداد آن بیداد درگوش ها می پیچید.
☆                           ☆                   ☆

علی جان! تو سردار فاتحِ همیشه ی غائله ی غدیری!
شرمشان باد!
میراث محمد به بیراهه بردند!
دین به دینارو دنائت آلودند ،دریغ کردند ازامت اسلام دریای دانایی تورا.
خرده بگیرید برعلی ، کمرخم کرده سرداری  خَلیده خارسکوتش  درگلو ! تیر تهمت و توطئه اش در دیده!
خُرده بگیریدازعلی ، اگر خُرده جانی هست در بت های  بهانه جویی تان !
ازعیوب علی بگویید!
 از هرآنچه که علی را درخور "خُم " نمی ساخت بگویید!
بگویید اگرحتی خُرده ایرادی یافته اید !مردی که صبوری سالیان بسیارش نجات بخشید شریعت راازتلاطم تهدیدوتفرقه!
نه پیامبر دین خویش به حال خود بازمی گُذارد ،نه برای علی جز تکیه  برجای نبی  پیشه و پنداری می بایست ! 
 چگونه  مقدّرات غدیر  در قیراندود واپسین قنوت " ابوالقاسم "به قهقرا  غلطید؟
چگونه  هنوزپیکر پیمبر برزمین ، مسلمان تران ازمحمد سودای نسیان وصدرات  درسر مصالح مردم به مشورت گذاردند؟ 
غبار غفلت برمیثاق نامه ی غدیر چگونه سایه گستَرد؟
☆                      ☆                       ☆ 

علی ! بر جگرتافته ات سلام!
 برزخم های نوبه نو ،بر بغض های ناتمام همیشگی ات! برمظلومیت درعین توانمندی ات!
سالارسکوت ! ارباب رانده زدرگاه ! چه گفتند درپرسه های غریبانه ات باتو کوچه های شهری که خود ساخته بودی اش؟!

واینک این غدیر ، این گردن آویز فخرو فرّ ، این عید یگانه ، سیاهه ی سیادت علی بر میراث محمد، برما مبارک است!
علی جان! عیدی برگزیده تر ازغدیرتو ازبرای ما بعید است !
دستهایت متبرک است به دستیاری رسالت 
 و نامت به زیور بی زنگار ولایت !
 نشان شدگی ات ازارتفاع اشارات الهی
برماست به صدشکرو شعف  و مسرّت  ، مبارک !
عیدتر ی ازجمله مواعید ! 
ای تکیه زده  برشاه نشین چَشم !
ای پادشاه بی حاشیه وحَشَم !
عیدانه بفرما که تنها به  توأم  
هست  امّید  کَرَم !

#مهشیدمردمی
#اعلیحضرت عشق

  • مهشید مردمی
  • ۰
  • ۰

شهدنوشانِ منا

  • مهشید مردمی
  • ۰
  • ۰

صحرای سوگ منا

✍✍

سوگنامه ی صحرای   منا "

منا ؛ منا ؛ منا
محشر مجسم !
ای صحرای صیحه و استسقاء !
ای مَقتَل مظلومیت بی منتها !
 هنوز برجای خویشتنی؟هنوز برپایی؟ برجا ؟
چگونه از مصیبت مهیب برسررفته ات شکاف  نخورده ای !؟
چگونه دهان بازنکرده ای برای  بلعیدن اَبَر حاکمان دنائت و رذالت !؟
چگونه است که تاب آورده ای؟
از کُشته  پُشته ساختند ؛ ازمیزبانی  مُشته !
از خِیلِ شیفتگان خرمن مرگ !
ازشهرامن مسلَخ !
نفرین ابدی تان باد !
بریده باد دست هایتان !
ای وارثان جاهلیت بی انجام عرب !
ای خُلفای برحق پرده داران  بی پروای حرم!
خانه ی دوست خالی کنید!
کعبه به خویش  واگذارید !
خاک خدا  بشوییداز نُحُوست نامتان !
ای واماندگان در واحه های وهابیت!
شمایان رابا سفره داری خوان دوست چکار !؟
گنداب جان برگیرید ودر فراخنای شنائت تاریخ رخ پنهان کنید !
جمله جمرات آغازتاانجام جهان بدرقه ی راهتان !
بر گورهایتان رقص شمشیر خواهندگذارد !
ای خلفای خفت و خباثت !
چگونه بر پیکردین تاختید؟
چه کردیدبایادمان بهشت درزمین ؟ چگونه از صف درصف زائران کوی دوست ؛ سلسله جبال نیستی افراشتید !؟چگونه پیچیده در ردای خادم الحرمین  مجاهدان فی سبیل  عشق را در تف و تحقیر و تنگنا نفس بریدید؟
بریده باددستهایتان !
زودا که در شراره های آتش درآیید !!

سَیَصلی ناراً ذاتَ لهب...!

#مهشید مردمی 
#اعلیحضرت عشق

  • مهشید مردمی
  • ۰
  • ۰

به نام پدر...

✍✍


به نام پدر...


پدران  سرزمینم !

مردان مُلک مادری !

مردانِ مرد! !

پدرانِ  پاک !

پایه های فولادین سقف های پرامید!

تنها خدا  می داندو دستهای شما قصه ی رنج های ناشمار و چین های نوبه نو را !

تنها خدامی داندوزخم  های شما که چگونه میشود قدّی یک شبه  خم شود

وکمری زیر سنگینی مصایب زمان

 در  مژه برهم زدنی کمان  گونه!

روزگارغریبی ست !

تنها طَرفی که ازجهان میتوان بست کاراست و رنج !

سختی است وناآرامی 

دویدن وبازهم دویدن

زنده بودن و هرگز زندگی نکردن

وآخرالامر ،

شرم و دست های تهی.

 همواره نخل آرزوها  بلندتراز دستهای کوتاه او "مرد محزون سرزمین مادری ام "

پروردگارا ! 

این بام بلند این سقف ناپیدا ؛تاکجا باید

شهادت دهد به روزهای خاکستری 

ازبهر بازماندگان سلسه ی خوبان ؟

کوه بیار تازجابردارند !

پولاد نشان کن تا زهم بگسلند اما از قصه ی غرور و افسانه ی مردانگی شان گردی کم نکن !

از افسانه ی ابر مردان آریایی ؛ ازوارثان آرش واسفندیارو رستم  نقطه ای برندار !

بگذار درکشور عشق  همچنان پدر قهرمان باشد !

بگذار امیدواران به مهراو همچنان در امنیت وطیب خاطر روزگاربه سربرند !

پروردگارا ! شکستن و خم به ابرو نشاندن 

درقاموس آنان هرگز نبوده است .

 از  نام  نامی  پدر صیانت کن !

.از  دودمان ازلی وابدیِ

پدرانِ سرزمین  مادری ام...


# مهشید مردمی

#اعلیحضرت عشق

  • مهشید مردمی
  • ۰
  • ۰

✍✍


درانفرادی چشمان تو...


ای  برانگیخته!  برگزیده ! ای  بَلَد جان !  فروریخته کاخ سنگینِ دل . ای  لرزه انداز  در مقدّرات  مغرضانه!

 رُسته از خاک  حَسَنات! 

هستی گرفته از حرارت  حضور !

 ای در مَطلَع نظر ؛   من سلول  به سلولِ تن ؛ درانفرادی چشمان  توأم ...

خود ؛  آویخته ام از بام های بندگی ات .

خود به نقد جان ستانده ام زنجیرو پای بند از شرم فروشان  شهر شقاوت .

این  منم  اَعو ذُبا لعشق از سنگ آباد سِحر نامحرمان .

هرگزم مباد رهایی  از  مرز های  مهربانی ات !

 ای که  سرشته اندنام و نگاه و نهاد تورا به  تاروپود تبسم !

هرگز مباد  از آیین  توأم  برگشت ، هرگزم مباد آتش آزادی ام در دشت. بگشای  آغوش ، بشکن بلور فاصله ، بزن تازیانه برتک تک یاخته های تنم ، به نگاه ، مژگان  ، چشم...

ای رفته به تبعید دل !

بندم  مدار ازپای !

مگذارم بحال خویشتن !

بشارت رهایی ام مده در عیدگاه مومنان 

که من در خوبترین نقطه ازجهان ، در مرزهای بایسته ی سُرایش تو ،در تنگنای معطّر تنت ، خود به  دام  خویشتن گره های کور زده ام ...!


#مهشیدمردمی

#اعلیحضرت عشق

  • مهشید مردمی