آثار ادبی مهشید مردمی

  • ۰
  • ۰

به نام پدر...

✍✍


به نام پدر...


پدران  سرزمینم !

مردان مُلک مادری !

مردانِ مرد! !

پدرانِ  پاک !

پایه های فولادین سقف های پرامید!

تنها خدا  می داندو دستهای شما قصه ی رنج های ناشمار و چین های نوبه نو را !

تنها خدامی داندوزخم  های شما که چگونه میشود قدّی یک شبه  خم شود

وکمری زیر سنگینی مصایب زمان

 در  مژه برهم زدنی کمان  گونه!

روزگارغریبی ست !

تنها طَرفی که ازجهان میتوان بست کاراست و رنج !

سختی است وناآرامی 

دویدن وبازهم دویدن

زنده بودن و هرگز زندگی نکردن

وآخرالامر ،

شرم و دست های تهی.

 همواره نخل آرزوها  بلندتراز دستهای کوتاه او "مرد محزون سرزمین مادری ام "

پروردگارا ! 

این بام بلند این سقف ناپیدا ؛تاکجا باید

شهادت دهد به روزهای خاکستری 

ازبهر بازماندگان سلسه ی خوبان ؟

کوه بیار تازجابردارند !

پولاد نشان کن تا زهم بگسلند اما از قصه ی غرور و افسانه ی مردانگی شان گردی کم نکن !

از افسانه ی ابر مردان آریایی ؛ ازوارثان آرش واسفندیارو رستم  نقطه ای برندار !

بگذار درکشور عشق  همچنان پدر قهرمان باشد !

بگذار امیدواران به مهراو همچنان در امنیت وطیب خاطر روزگاربه سربرند !

پروردگارا ! شکستن و خم به ابرو نشاندن 

درقاموس آنان هرگز نبوده است .

 از  نام  نامی  پدر صیانت کن !

.از  دودمان ازلی وابدیِ

پدرانِ سرزمین  مادری ام...


# مهشید مردمی

#اعلیحضرت عشق

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی